مدعا: واجب الوجود هست.

  1. موجودی هست. این قضیه بدیهی است زیرا موجودی که هست می تواند وجود خود ما باشد که معلوم به علم حضوری است یا وجود دیگران باشد که از فطریات است[یا از محسوسات].
  2. هر موجودی عقلاً یا ضروری الوجود است یا ضروری الوجود نیست. این قضیۀ منفصلۀ حقیقیه هم بدیهی است چون از موارد اجتماع نقیضین است.
  3. نتیجه: موجودی که هست یا ضروری الوجود است یا ضروری الوجود نیست.
  4. اگر موجودی که هست ضروری الوجود است نتیجه ثابت است؛ زیرا ضروری الوجود همان واجب است؛ یعنی موجودی است که وجود برای آن ضرورت داشته و محال است که از آن جدا شود.
  5. اگر موجودی که هست ضروری الوجود نیست آنگاه ممکن خواهد بود؛ زیرا ضروری العدم (ممتنع الوجود) نمی تواند باشد چون در این صورت محال است موجود شود که خلاف مقدمه ی اول است.
  6. هر ممکن الوجودی که هست علتی دارد[1] (اصل علیت). ممکن الوجود چیزی است که خود به خود موجود نیست؛‌ زیرا اگر ذاتاً و بدون عاملی بیرونی از خود موجودیت داشت در این صورت این موجود، واجب الوجود بود نه ممکن الوجود. بنابراین ممکن الوجود چنانکه بدون علت موجود شود لازمه اش این است که هم خود به خود موجود نباشد (به دلیل ممکن بالذات بودن) و هم خود به خود موجود باشد(اگر برای موجود شدن نیاز به علت نداشته باشد) و این تناقض است.
  7. علت ممکن یا واجب است یا به واجب منتهی می شود؛‌ زیرا در غیر این صورت دور یا تسلسل بوجود می آید و هر دو باطل است...
  8. پس تنها فرض صحیح آن است که علت ممکن،‌ یا واجب است یا به واجب منتهی می شود به این ترتیب وجود واجب اثبات می شود.[2]

بطلان دور:

بطلان دور: موجود مورد نظر به دلیل ممکن الوجود بودن معلول است و علت آن ممکن الوجود دیگری است(بنا بر فرض،‌ علت واجب الوجود نیست) و خود همین علت،‌ معلول موجود مورد نظر است یعنی هر دو علت و معلول یکدیگرند و هر دو بایستی پیش از وجود خودشان موجود باشند تا بتوانند علت خودشان را ایجاد کنند( زیرا هر کدام علت علت خودش است) یعنی باید در ظرفی که موجود نیست موجود باشد و این تناقض است.[3]

بطلان تسلسل:

موجود مورد نظر ما ممکن و معلول دیگری است و آن دیگری هم ممکن است و معلول دیگری ... به این ترتیب زنجیره ای بی پایان از علت و معلول خواهم داشت که همگی ممکن الوجود هستند( زیرا فرض این است که به واجب منتهی نمی شود) و غیر از موجود مورد نظر بقیه هم علتند و هم معلول. علت برای موجود بعد از خود و معلول برای موجود پیش از خود.

  1. از احکام بدیهی علت و معلول این است که اگر چیزی هم علت بود و هم معلول باید وسط دو چیز قرار گیرد؛ زیرا به دلیل علت بودن بایستی چیزی بعد از او باشد که بوسیله ی او ایجاد شده است و به دلیل معلول بودن بایستی چیزی پیش از آن باشد تا او را به وجود آورده باشد پس بی نهایت وسط داریم که طرف ندارد و وسط بدون طرف محال است پس لازمه ی منتهی نشدن سلسله به واجب آن است که چیزهایی که وسط هستند وسط نباشند و این تناقض است.[4]

اگر سلسله ممکنات تا بی نهایت ادامه پیدا کند و به واجب نرسد نباید هیچ موجود محقق شود (چون ممکن و معلول بودن علت محال است موجود شود) لکن موجودهایی محقق هست پس سلسله ممکنات به واجب منتهی می شود.[5]



[1] - این قضیه بدیهی است. ر.ک: شوارق الإلهام، ج1، ص528؛ نیاز ممکن به مؤثر و علت بدیهی اولی است. مجموعه آثار،‌ج10‌، ص159

[2] -  در آمدی بر معرفت شناسی،‌صص190و191/ ر.ک: ترجمه محاضرات، صص41-43/ مدخل مسائل جدید در علم کلام، صص31-33

[3] - درآمدی بر معرفت شناسی،‌ص 191

[4] - در آمدی بر معرفت شناسی، ص191

[5] - آموزش عقاید