بسم الله الرحمن الرحیم

 

حدیث «الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة» و مسأله افضلیت امام

علی فتحی

چکیده

یکی از مهم ترین موارد اختلاف میان شیعه و اهل سنت مسأله تفاضل میان اهل بیت و خلفای سه گانه است. در این نوشتار با محوریت حدیث «الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة» به بررسی قول حق در این مسئله پرداخته شده است. ابتدا سند حدیث بررسی می شود و نشان داده می شود که حدیث به لحاظ سند مورد پذیرش اهل سنت است و برخی از آنها به تواتر حدیث اذعان دارند. اما به لحاظ محتوا، ابتدا مفردات حدیث- یعنی لفظ «سید» و واژگان ترکیبی «شباب أهل الجنة»- تحلیل می شود. آنچه از لفظ «سید» نزد اهل لغت و محدثان متبادر است سید کسی است که از جهت عقل برترین، و در جمیع خصال خیر بالاترین، و رئیس دیگران است. در مورد «شباب أهل الجنة» نشان داده می شود که از نوع اضافه بیانی و توضیحی است و با توجه به شواهد مختلف و متعدد، همه بهشتیان جوان هستند. از جمع این دو مطلب برمی آید که هر کسی که وارد بهشت شود امام حسن و امام حسین‰ سید و سرور او خواهند بود. البته از عمومیت این حدیث، پیامبر اکرمŒ و حضرت علی‰ و- بر اساس برخی روایات- حضرت عیسی و یحیی‰ استثناء شده‌اند، اما دیگران، از جمله خلفای سه گانه، تحت این عموم باقی هستند. و اما خبر: «أبوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنة» که در منابع اهل سنت آمده، نمی تواند مخصص عمومیت حدیث «سیدا شباب أهل الجنة» باشد زیرا این خبر هم به لحاظ سندی و هم به لحاظ محتوا مبتلا به اشکالات متعددی است که شرح آن آمده است. وقتی افضلیت این دو امام ثابت شد افضلیت امیرالمؤمنین (ع) نیز اثبات، و بر اساس لزوم افضلیت امام- که مورد قبول قاطبه اهل سنت است- خلافت بلافصل آن حضرت هم آشکار میگردد.

کلید واژه­ها: امام حسن(ع)، امام حسین (ع)، سید، شباب أهل الجنة، خلفای سه گانه.

مقدمه

یکی از بحث­هایی که از همان آغاز رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مورد بحث مسلمانان و اندیشمندان مسلمان قرار گرفت، مسئله خلافت و امامت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است. مسلمانان از همان آغاز به دو گروه عمده- شیعه و اهل سنت- تقسیم شدند. شیعه خلافت بلا فصل را حق علی علیه السلام و فرزندان معصومش می­دانند و اهل سنت اولین خلیفه را ابوبکر می­دانند. هردو گروه برای اثبات مدعای خویش به ادله مختلف استناد می­کنند و تلاش می­کنند برای طرف مخالف حقانیت دیدگاه خویش را به اثبات برسانند. یکی از بهترین شیوه­ها برای روشن شدن حق در مسأله این است که امور مورد قبول دو طرف مبنای بحث و استدلال قرار گیرد. و این کاری بوده است که علماء طرفین در طول تاریخ تلاش کرده­اند انجام دهند اما اینکه هر کدام چقدر توفیق یافته­اند، باید انسان­های منصف و بی­طرف و به دور از تعصب داوری کنند.

آنچه در این نوشتار به دنبال آن هستیم بررسی این مسئله با محور قرار دادن حدیث «الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة» است که در منابع فریقین از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله آمده است. تلاش می­کنیم این حدیث را از زوایای مختلف به لحاظ سند و دلالت و لوازم منطقی آن با توجه دیدگاه­های عالمان اهل سنت و استدلال­های لغوی و عقلی به بررسی بنشینیم. این حدیث اگرچه در مجامع حدیثی و کتاب­های کلامی شیعه مورد استناد قرار گرفته است ولکن تحقیق همه جانبه و دقیق راجع به آن صورت نگرفته است. نگارنده معتقد است اگر این حدیث درست مورد توجه قرار گیرد، یکی از بهترین دلایل اثبات دیدگاه تشیع است که هر انسان منصفی را به تصدیق و پذیرش وا می­دارد.

متن روایت

این روایت متواتر و مشهور بین دو گروه شیعه و اهل سنت است و با عبارات مختلفی از پیامبر در منابع اهل سنت آمده است:

1.ابنی هذا[ الحسن] سید أهل الجنة

2.الحسن سید شباب أهل الجنة

3. لا تسِّبوا الحسن والحسین فانهما سیدا شباب أهل الجنة من الأولین والآخرین

4. هما سیدا شباب أهل الجنة وأبوهما والذی بعثنی بالحق خیر منهما

5. أتانی ملک وبشّرنی أنّ الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة وفاطمه سیدة نساء أهل الجنة

6. من سره أن ینظر إلی سید شباب أهل الجنة فلینظر إلی الحسن بن علی

7. من سره أن ینظر إلی سید شباب أهل الجنة فلینظر إلی الحسین بن علی

8. ابنای هذان الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة وأبوهما خیر منهما أو أفضل منهما

9. إنّ حسناً وحسیناً سیدا شباب أهل الجنة إلّا عیسی بن مریم و یحیی بن ذکریا

10. سبطَیّ وولدَیّ وسیدَّی شباب أهل الجنة

11.  پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنگام وفات خطاب به حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود: اما ترضین أن تکونی سیدة نساء أهل الجنة إلّا ما جعل الله لمریم بنت عمران وأنّ ابنیک سیدا شباب أهل الجنة.

در حدیث چهارم و هشتم حضرت علی‰ استثناء شده است و در حدیث نهم حضرت عیسی و

یحیی ‰.

1. ناقلان حدیث از میان اصحاب:

 این روایت را حدود بیست و پنج نفر از صحابه از پیامبر (ص) نقل کرده‌اند:

حضرت علی‰                                     14. جابربن‌عبدالله

امام حسن‰                               15. ابوهریره

امام حسین‰                              16. جابربن ساقط

حذیفه                                               17. قرة بن‌ایاس

ابن‌عباس                                            18. حارث

ابن‌مسعود                                           19. مالک بن‌ حویرث

ابوبکر                                               20. ابن‌عمر

عمر                                        21. جهم

ابوسعید خدری                                     22. مسلم‌ بن‌یسار انصاری

انس بن‌مالک                              23. اسامة بن‌زید

شریح                                               24. علی الهلالی

یزید التیمی                                25. بریده

براء

 

و این روایت چون متواتر و مشهور بین اهل سنت است از ذکر سند آن خودداری می‌کنیم. و فقط کتبی که سند روایت و طرق آنها را نقل کرده‌اند در پانوشت ذکر می‌کنیم[1].

 

2. سند روایت:

 عده‌ای از علمای اهل سنت این روایت را متواتر دانسته‌اند. برخی از علماء هم طرق روایت را بررسی کرده و بعضی از طرق را قبول کرده‌اند و عده‌ای از علماء چون روایت نزد آنان مشهور و مورد قبول بوده، امام حسن‰ و امام حسین‰ را با «سیدا شباب أهل الجنة» وصف کرده‌اند. به برخی از این موارد اشاره می کنیم:

أ. تواتر روایت

الالبانی: ایشان بعد از ذکر طرق روایات از صحابه و قبول برخی و رد برخی دیگر از طرق می‌گوید:« وبالجمله فالحدیث صحیح بلاریب بل هو متواتر کما نقله المنّاوی[2]».

صاحب کتاب الجنة والنار: «ثبت ذلک من طرق کثیرة تبلغ درجة التواتر[3]».

صاحب کتاب نظم المتناثر من حدیث المتواتر می گوید: «من در این کتاب روایات متواتر، صحیح و حسن را نقل کرده‌ام[4]» و سپس این حدیث را از هفده نفر از صحابه نقل کرده[5] و گفته است: نقل ایضاً فی فیض القدیر وفی التیسیر عن السیوطی أنّه متواتر.[6]

در تعلیقه کتاب أعلام السنة المنشورة بعد از ذکر کلام حاکم (هذا حدیث قد صح من أوجه کثیرة وأنا أتعجب أنّهما [ مسلم و بخاری] لم یخرجاه) می‌گوید: این حدیث از ده تن از صحابه از جمله ابوسعید خدری ذکر شده و طرق آنها را جناب البانی در کتاب صحیح خود ذکر کرده و گفته است: این حدیث متواتر است.[7] و ایشان چون در موارد دیگر نقد کرده‌اند ولی در این مورد سکوت کرده‌اند نشان می‌دهد که کلام البانی را پذیرفته‌اند.

صاحب کتاب تحفة الأحوذی: این حدیث حسن و صحیح است و از عده‌ای از صحابه به طرق کثیره نقل شده و به خاطر همین حافظ سیوطی آن را متواتر دانسته است.[8]

علی‌محمد محمد الصلّابی: خبر سیادت امام حسن و حسین‰ را جمع غفیر (کثیری) از صحابه نقل کرده‌اند.[9]

مناوی در کتاب فیض القدیر و التیسیر بشرح الجامع: «قال المصنف[سیوطی]: وهذا متواتر»[10].

حسن بن‌علی السقاف: «تواتر الخبر عن سیدنا رسول‌الله»[11].

حاکم در مستدرک: «هذا حدیث قد صح من أوجه کثیرة وأنا أتعجب أنّهما لم یخرجاه»[12].

صاحب کتاب الإستیعاب: روی عن النبی من وجوه أنّه قال: الحسن...»[13].

ابن‌آلابار: «وردت أحادیث بروایات مختلفة أنّ الحسن...»[14].

ب. پذیرش روایت نزد عده‌ای

1. دارقطنی:...سألت الدار قطنی عن سوید بن‌سعید فقال تکلم فیه یحیی بن‌معین وقال حدث عن أبی معاویة عن الأعمش عن عطیة عن أبی سعید أنّ النبیŒ قال: «الحسن والحسین...» قال یحیی بن‌معین وهذا باطل عن أبی معاویة ولم یروه غیر سوید وجرح سوید لروایته لهذا الحدیث. قال الدارقطنی فلم نزل نظن أنّ هذا کما قاله یحیی وان سویداً اتی امراً عظیماً فی روایته لهذا الحدیث حتی دخلت مصر فی سنة سبع وخمسین و[ثلاثمأة] فوجدت هذا الحدیث فی مسند أبی یعقوب اسحاق بن‌ابراهیم بن‌یونس البغدادی المعروف بالمنجنیقی وکان ثقه روی عن أبی کریب عن أبی معاویة کما قال سوید سواد وتخلص سوید وصح الحدیث عن أبی معاویه[15]».

 2. نووی در شرح مسلم: ثبت أنّه Œ أخبر بأنّ الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة[16]».

3. در کتاب« محمد بن عبدالوهاب» آمده است: صحّ عن جدهما صلوات الله علیه أنّهما سیدا شباب أهل الجنة [17]».

4. قاضی عضدالدین ایجی: «هذا مما لا شبهة فیه[18]».

5. برخی از علمای اهل سنت در مورد سند این روایت الفاظ گوناگونی به کار برده‌اند:

حسن صحیح[19]، صحیح[20]، رواته ثقات[21]، اسناده حسن[22]، اسناده جید[23]، اسناده حسن و رجاله ثقات[24]، اسناده صحیح ورجاله ثقات[25]، اسناده لابأس به[26]، صححوه[27][احمد و غیر او].

ج. وصف امام حسن و امام حسین‰ به سیدا شباب نزد گروهی

1. ابن تیمیه: «وهما رضی الله عنهما وإن کانا سیدا شباب أهل الجنة فأبوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنة[28]».

2. در داستان ام خالد زن عبدالله بن عامر که یزید مایل بود با او ازدواج کند و ابوهریره را برای خواستگاری فرستاد، ابوهریره از طرف یزید، امام حسن و حسین‰ خواستگاری کرد و ام خالد اختیار را به دست ابوهریره داد تا او بهترین را انتخاب کند و او گفت: أنا فقد اخترت لکِ سیّدَی شباب أهل الجنة. و ام خالد از این دو امام حسن را انتخاب کرد.[29]

3. مختار وقتی کسانی را که امام حسین‰ را به شهادت رساندند، گرفت، گفت: «یا قتلة سید شباب أهل الجنة»[30].

4. درکتاب تاریخ بغداد- جزء کسانی که وارد مدائن شدند- می‌نویسد:

      2. سیدا شباب أهل الجنة الحسن و الحسین[31].

5. کتاب معرفة الصحابه در معرفی امام حسن‰ می‌نویسد: «الحسن بن علی بن أبی طالب ابومحمد سید شباب أهل الجنة[32]».

6. سیر اعلام النبلاء: «فسبطا رسول الله و سیدا شباب أهل الجنة[33]».

7. صاحب کتاب الروض المعطار فی خبر الاقطار: «زوجة البتول سیدة نساء أهل الجنة و هو ابو سیدی شباب أهل الجنة»[34].

8. نفس زکیه در جواب نامه منصور نوشت: «... ومن المولودین فی الإسلام الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة»[35].

9. قاضی عضدالدین ایجی: «هما سیدا شباب أهل الجنة»[36].

10. ابوهریره به امام حسن‰ گفت: «یا سیدی». به او گفتند: او را سید و سرور خود خطاب کردی؟! گفت: شهادت می دهم که رسول خدا (ص) او را «سید شباب أهل الجنة» دانست[37].

11. امام سجاد وقتی از پدرش حدیث نقل می‌کند می‌گوید: حدثنی أبی سید شباب أهل الجنة[38]».

بنابراین در صحت حدیث جای هیچ شک و شبهه‌ای باقی نمی‌ماند و حدیث متواتر و مشهور بین اهل سنت است. اما برای روشن شدن دلالت حدیث باید معنای مفردات حدیث یعنی: «سید» و «شباب أهل الجنة» روشن شود.

3. معنای لفظ «سید»

أ. اقوال اهل لغت:

1. رئیس و مسلط بر دیگران: سید القوم رئیسهم، ساد القوم: صار سیدا لهم ومتسلطاً علیهم؛ سید قوم یعنی رئیس آنها و ساد القوم یعنی سید آنها و مسلط بر آنها شد[39].

2. برتر از دیگران به لحاظ عقل یا مال یا قدرت و...: السید الذی فاق غیره بالعقل والمال والدفع...فذلک السید سمی سیداً لأنّه یسود سواد الناس؛ سید کسی است که از نظر عقل یا مال یا قدرت... فوق دیگران است و سید را سید گویند چون سیادت بر گروه مردم دارد[40].

3. شریف تر و برتر از دیگران در امور خیر: سید کل شی اشرفه و ارفعه وانما اراد الرئیس والامام فی الخیر کما تقول العرب فلان سیدنا ای رئیسنا؛ سید هر چیزی شریف‌ترین و برترین آنها است و مراد از سید رئیس و امام در کارهای خیر است چنان که عرب می‌گوید فلانی سید ماست یعنی رئیس ماست[41].

4. برتر در همه صفات نیک: السید هوالذی یفوق فی جمیع خصال الخیر؛ سید کسی است که در جمیع خصال خیر برتری بر دیگران دارد[42].

بنابراین سید کسی است که از جهت عقل برترین و در جمیع خصال خیر بالاترین و رئیس دیگران است و به همین سبب امر تدبیر آنها را بر عهده می‌گیرد و مسلط بر آنها می‌شود. از اطلاق لفظ سید، افضلیتِ مطلق فهمیده می‌شود؛ مگر قرینه‌ای باشد که معنای خاص اراده شده است. و به خاطر همین معناست که در حدیث آمده است که: لاتقولوا للمنافق سیداً فهو إن کان سید کم وهو منافق فحالکم دون حاله والله لایرضی لکم ذلک؛ به منافق سید نگویید چون اگر او- در حالیکه منافق است- سید شما باشد یعنی وضع شما بدتر از اوست و او بالاتر از شماست و خدا به این راضی نیست[43].

ب. فهم علمای اهل سنت از لفظ «سید»

آنچه از معنای لفظ سید گفته شد متبادر نزد علمای اهل سنت هم بوده و در مقام بحث از مفاد احادیثی که این لفظ در آنها به کار رفته بر همین اساس به تفسیر حدیث و استدلال به آن اقدام کرده اند. برخی از این احادیث چنین است: 1. أنا سید ولد آدم؛ 2. فاطمه سیدة نساء أهل الجنة؛ 3. سید الشهداء حمزة؛ 4. أبوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنة.

در ادامه برخی از عبارات عالمان اهل سنت ذیل این احادیث را نقل می کنیم:

1. حدیث «أنا سید ولد آدم»

1. از این حدیث برتری پیامبر بر حضرت آدم هم به طریق اولی استفاده می‌شود[44].

2. پیامبر فرمود: حضرت علی سید عرب است، عائشه گفت: آیا شما سید عرب نیستید؟ پیامبر فرمود من سید العالمین هستم و علی سید عرب است. و این روایت دلالت می‌کند که پیامبر افضل انبیاء است[45].

3. روایت «أنا سید ولد آدم» و مانند آن دلالت بر تفضیل پیامبر بر تمامی خلق دارد[46].

4. با فرمایش خود: «أنا سید...» تصریح کرده است بر تفضیلش بر جمیع انبیاء [47].

5. معنای روایت: «أنا سید ولد آدم» این است: «أنا المقدم علیهم»[48].

از این عبارت به روشنی فهمیده می‌شود که آنها از لفظ «سید» افضلیت مطلق را فهمیده‌اند و برداشت عائشه از روایت«سید العرب» هم افضلیت مطلق است و به خاطر همین تعجب کرده و می‌گوید آیا شما سید العرب نیستید؟ و الا اگر برتری در مورد خاص باشد جای تعجب نیست.

2. حدیث «سیدة نساء أهل الجنة [إلّا مریم]»

این روایت نزد عده‌ای متواتر است[49] و عده‌ای دیگر هم تواتر آن را پذیرفته‌اند[50]. و اما دلالت حدیث بر افضلیت حضرت فاطمه (س) در عبارات اهل سنت:

1. برترین زنان بهشت، خدیجه، فاطمه، مریم و آسیه هستند و این روایت دلالت دارد که فاطمه و مریم افضل این چهار نفر هستند[51].

2. با توجه به روایت، حضرت فاطمه افضل از خدیجه و عائشه است.[52]

3. ظاهر روایت دلالت دارد که حضرت فاطمه افضل از همه زن‌هاست حتی از خدیجه، مریم و عائشه[53].

4. این حدیث دلالت می‌کند که فاطمه افضل از مریم است[54].

5. این روایت‌ها دلالت دارند که فاطمه برتر از مریم است مخصوصاً اگر قائل شویم که مریم نبی نیست و قول صحیح تر هم همین است که او نبی نیست[55].

پس خود علمای اهل سنت از لفظ «سیدة» افضلیت به نحو مطلق را فهمیده‌اند؛ حتی افضل از مریم ولو قائل شویم که او نبی است.

البته خود حضرت فاطمه هم وقتی این روایت را شنید افضلیت مطلق را متوجه شد و از این تعجب کرد و عرض کرد: «اگر من سیده هستم پس حضرت مریم چه می‌شود؟![56]».[57]

اشکال: ابن حزم اندلسی ادعا کرده اند سیادت غیر از فضل است و فاطمه سیدة نساء العالمین است به خاطر ولادت از پیامبر، پس سیادت از باب شرف است نه فضل.[58]

پاسخ: این ادعا دچار اشکالات متعدد است. اول اینکه بنابراین تفسیر، استثناء مریم معنی ندارد چون فاطمه از جهت شرف و ولادتِ از پدر، از او هم بالاتر است.

دوم: آسیه و خدیجه و مریم نباید سیدة باشند چون افراد دیگر از جهت شرف خانوادگی از اینها بالاترند مثل دختران دیگر پیامبر.

سوم: در بعضی روایات افضل نساء أهل الجنة آمده است.

چهارم: بنابراین تفسیر معنا ندارد ابوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنة باشند چون از جهت پدر شرافتی بر دیگران ندارند چنانکه خود ابن حزم می‌گوید: «معاویه از جهت شرف بالاتر از ابوبکر و عمر است».[59]

پنجم: این برداشت از سیادت مخالف فهم و برداشت اکثر علمای اهل سنت است که سیادت را به معنای افضلیت دانسته‌اند چنان‌که در «سید ولد آدم» گذشت و در «سیدا کهول» هم خواهد آمد.

3. حدیث «سید الشهداء حمزة»

افضل الشهداء حمزة وقد تکلم به رسول الله فقال سیدالشهداء حمزة[60]؛ حمزه افضل شهداء است چون پیامبر در این مورد فرموده‌اند: سید الشهداء حمزه است.

4. خبر «ابوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنة إلّا الأنبیاء والمرسلین»

هر چند در ادامه این نوشتار روشن می شود که سند و محتوای این خبر مخدوش است اما آنچه در اینجا مورد نظر است فهم عالمان اهل سنت از لفظ سید در این خبر است:

1. صاحب کتاب التعرف لمذهب التصوف بعد از ذکر روایت می‌نویسد: پیامبر با این روایت خبر داده است که این دو بعد از انبیاء برترین مردم هستند.[61]

2. از این حدیث استفاده می‌شود که انبیاء و مرسلین افضل از همه خلق هستند و این که بعد از انبیاء ابوبکر و عمر از همه افضل هستند.[62]

3. ابوبکر و عمر از امام حسن و حسین افضل هستند بلکه از حضرت علی هم افضل هستند چون روایت صحیحی از پیامبر وارد شده است که ابوبکر و عمر سیدا کهول...هستند[63].

4. بنابر این روایت ابوبکر و عمر افضل از اصحاب کهف و مومن آل فرعون و خضر (اگر ولی باشد) هستند هم‌چنین از اولیاء این امت و علماء و شهداء افضل هستند مگر انبیاء و مرسلین که افضل از این دو هستند[64].

5. أبوبکر وعمر سیدا کهول أهل الجنّة؛ ابوبکر و عمر برتر از اولین و آخرین هستند مگر انبیاء و مرسلین و این چیزی است که گروهی از اصحاب نقل کرده‌اند که ابوبکر و عمر سرور کهول اهل بهشت هستند[65].

نتیجه سخن اینکه عالمان اهل سنت از لفظ «سید» در روایات «سید ولد آدم»، «سیدة نساء أهل الجنة»، «سید الشهداء» و« سیدا کهول» افضلیت بر غیر به نحو مطلق را برداشت کرده‌اند مگر در مواردی که استثنایی صورت گرفته مثل استثنای انبیاء و مرسلین در روایت «سیدا کهول»، و استثنای حضرت مریم در روایت «سیدة نساء أهل الجنة». و همچنین مخاطبان احادیث و حاضران در محضر پیامبر (ص) از این لفظ، افضلیت به نحو مطلق را فهمیده اند؛ مثل حضرت فاطمه و تعجب وی در مورد روایت «سیدة نساء»، و جناب عایشه و سؤال تعجب آمیز وی در مورد روایت «سید العرب».

4. معنای «شباب أهل الجنة»

برای روشن شدن دلالت حدیث علاوه بر معنای لفظ «سید»، باید در مورد «شباب أهل الجنة» این نکته روشن شود که آیا اضافه لفظ «شباب» به «أهل الجنة» از نوع اضافه بیانی و توضیحی است یا اضافه تقییدی. داوری در این مورد مبتنی بر این امر است که در میان بهشتیان افراد پیر وجود دارد یا همگی به صورت جوان محشور می شوند؟ اگر روشن شد که اهل جنت همگی جوان هستند عمومیت سیادت امام حسن و امام حسین نسبت به همه اهل جنت- به استثنای مواردی که قبلا گذشت- به حال خود باقی است اما اگر غیر جوان هم در بهشت موجود باشد، از حدیث مورد بحث، فقط سیادت آن دو بر جوانان اهل بهشت فهمیده می شود و در مورد غیر جوانان ساکت است.

از مضمون برخی روایات می توان فهمید که تمام بهشتیان به صورت جوان محشور می شوند؛ چنان‌که در روایتی آمده­است: أهل الجنة جُرد مُرد لایفنی شبابهم؛ بهشتیان نه محاسنی  و نه مویی در بدن دارند [ یعنی جوان هستند] و جوانی آنها از بین نمی‌رود[66]. سیوطی در الدر المنثور از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند :یدخل أهل الجنة الجنة جردا مردا بیضا جعادا مکحلین أبناء ثلاث وثلاثین[67]؛ اهل بهشت داخل بهشت می‌شوند؛ در حالی که بدن‌ شان بی‌مو، صورتشان نورانی، موی سرشان پیچیده و چشم‌هایشان سرمه کشیده و همه آنها سی و سه ساله هستند.[68]

مطابق حدیثی دیگر، هیچ پیرزن و عجوزه‌ای وارد بهشت نمی‌شود. پیامبر (ص) خطاب به پیرزنی فرمود: تدخلینها وأنت شابة وذلک أنّ أهل الجنة جرد مرد؛ تو وارد بهشت می‌شوی در حالی که جوان هستی؛ چون اهل جنت همگی جوان هستند[69].

جرد و مرد کنایه از شباب است وشباب جمع شاب یعنی کسی که سن او در حدود سی و سه سال است[70].

بنابر این اضافه شباب به اهل جنت بیانیه و برای توضیح است. یعنی غیر جوان داخل بهشت نمی‌شود. گویا پیامبر فرموده است: امام حسن و حسین‰ سید اهل جنت هستند.

عده ای از علمای اهل سنت به این معنا تصریح کرده‌اند:

صاحب کتاب فیض القدیر در شرح حدیث می گوید: ابن‌حاجب قائل است که اضافه شباب به اهل برای توضیح است به این صورت که سید اهل بهشت هستند و در این صورت توهم می‌شود که ذکر شباب لغو است و ایشان جواب می‌دهد که چنین نیست بلکه خصوصیت اهل بهشت را بیان می‌کند که همگی شباب هستند و عام که اهل جنت هست را با خاص که شباب است بیان و توضیح می‌دهد[71].

همو در مورد امام حسن‰ گفته است: امام حسن‰ سید اهل جنت است و همه اهل جنت شباب هستند چنان‌که روایت «اهل جنت جرد و مرد هستند و جوانی آنها فانی نمی‌شود» بر آن دلالت دارد و اضافه شباب به اهل جنت صحیح نیست مگر این‌که بیانیه باشد مانند اضافه در آیه: «من بهیمة الأنعام[72]»[73].

السندی صاحب حاشیه بر سنن ابن‌ماجه نیز در این مورد، به عنوان یکی از اقوال چنین می گوید: اضافه شباب به اهل جنت اضافه بیانیه است چون اهل جنت همگی شباب هستند بنابراین گویا پیامبر فرموده است: «سرور اهل بهشت»[74].

چنانکه قبلا گذشت وقتی از دار قطنی در مورد سوید بن‌سعید که حدیث «سیدا شباب» را روایت کرده بود، سوال شد جواب داد که من گمان می‌کردم کلام یحیی بن‌معین (در قدح و تضعیف سوید) در حق او صحیح است و سوید امر عظیمی را روایت کرده است تا این‌که دیدم دیگران هم روایت کرده‌اند.[75] و این تعجب دارقطنی و تعبیر به «أتی امراً عظیماً» نشانه این است که وی از این حدیث سیادت آن دو امام بر همه اهل بهشت را فهمیده است.

از طرف دیگر چون سید به معنای افضل است بنابراین اگر بگوییم: «افضل علماء» باید کسانی که بینشان مقایسه صورت می‌گیرد همه عالم باشند تا مقایسه صحیح باشد. پس در این حدیث مورد بحث بایستی خود امام حسن و امام حسین هم جوان باشند تا تعبیر «سیدا شباب» صحیح باشد، و از آنجا که آن دو امام هنگام شهادت، سن جوانی را پشت سر گذاشته بودند، معلوم می شود که در بهشت به صورت جوان محشور می شوند و این امر اختصاص به آن دو نداشته و همه بهشتیان جوان محشور می شوند.  

روایاتی دیگر این معنا را تایید می‌کند:

1. پیامبر در مورد امام حسن فرمود: ابنی هذا سید أهل الجنة؛ فرزندم امام حسن سید اهل جنت است[76]. در این روایت لفظ شباب ذکر نشده است.

2. از عایشه نقل شده که پیامبر (ص) فرمود: «أبوک سید کهول العرب وعلی سید شباب العرب والحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة إلّا عیسی ویحیی»[77]؛ و چون علی‰ سید شباب عرب است پس ذکر امام حسن و حسین به عنوان سید مربوط به دنیا نیست.

3. در کتاب تاریخ اصبهان و اخبار اصبهان روایت امام رضا (ع) از پیامبر اکرم (ص) را نقل کرده که ضمن نام بردن از پدران بزرگوار خود در ضمن سلسله سند حدیث، از امام حسین (ع) چنین تعبیر می کند: حدثنی أبی سید أهل الجنة...قال علی‰ سألت رسول الله ما الإیمان...»[78]. در این حدیث امام سجاد‰ پدرش را با «سید أهل الجنة» وصف کرده است و احمد بن‌حنبل گفته است: «إن قرأت هذا الإسناد علی مجنون برئ من جنونه؛ اگر سند این روایت بر مجنون خوانده شود خوب می‌شود»[79].

هم‌چنین عده‌ای از علمای اهل سنت برای روایت دو احتمال ذکر کرده‌اند که یکی همان چیزی است که ذکر شد:

أ. یعنی أنّهما أفضل من مات شاباً فی سبیل‌ الله من أصحاب الجنة ولم یرد به سن الشباب لأنّهما ماتا وقد کهلا بل ما یفعله الشباب من المروة وهذا مخصوص بغیر عیسی و یحیی. ب. أنّهما سیدا أهل الجنة لأنّ أهل الجنة کلهم فی سن واحد وهو الشباب ولیس فیهم شیخ ولا کهل؛ أ. امام حسن و حسین‰ نسبت به کسانی که در جوانی فوت کرده‌اند و اهل بهشت بوده‌اند افضل هستند اگر چه مراد از جوانی سن جوانی نیست چون این دو بزرگوار از دنیا رفتند در حالی‌که کهل و میان‌سال بودند، بلکه مراد این است که اینها جوان‌مرد هستند[یعنی افضل جوان‌مردها] و این شامل حضرت عیسی و یحیی نمی‌شود. ب. این دو سید اهل جنت هستند چون اهل جنت همگی در سن یکسانی هستند و آن سن، سن جوانی است و شیخ و کهل در بهشت نیست[80].

اگر چه ظاهر روایت مطابق با معنای دوم است چون بدون تاویل است ولی در هر دو صورت دال بر افضلیت امام حسن و حسین‰ است. طبق معنای دوم که روشن است و طبق معنای اول هم چون مراد از شباب، جوانی نیست چون این دو بزرگوار جوان نبودند بلکه مراد مروت و جوانمردی است، و معنای روایت این می‌شود که این دو افضل از جوان‌ها و کهول و شیوخ­­­­­­- که جوانمرد هستند- می‌باشند و ابوبکر و عمر را هم با فرض این‌که جوانمرد باشند شامل است.

برخی از علمای اهل سنت معنای سومی هم ذکر کرده‌اند به این مضمون که این دو، سرور کسانی هستند که در جوانی از دنیا رفته و اهل بهشت هستند.

اما این احتمال قابل قبول نیست زیرا اولا این احتمال، تأویلی بدون قرینه و شاهد است و چون همه بهشتیان شباب هستند[81] نیازی به تاویل نیست.

ثانیا چنان که قبلا گذشت طبق این معنا بایستی خود امام حسن و امام حسین هم جوان باشند تا تعبیر «سیدا شباب» و مقایسه بین آن دو و سایر جوانان صحیح باشد، در حالی که امام حسن و امام حسین‰ در هنگام شهادت جوان نبودند.

ثالثا استثنای برخی افراد مثل حضرت علی‰ و حضرت عیسی و یحیی[82] نشان می‌دهد که مفاد خبر عام است و شامل همه است والا اگر خاص بود استثناء معنا نداشت[83].

خبر «أبوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنة»

علت این که برخی از اهل سنت معنای سوم را ابداع کرده‌اند، روایتی است که در مورد ابوبکر و عمر در منابع آنها آمده است با این مضمون که: «ابوبکر و عمر سروران کهول اهل بهشت هستند» و از طرفی با روایاتی روبرو بودند که اهل بهشت را جوان معرفی می کند، از این رو لفظ شباب و کهول در هر دو حدیث را «شباب عند الموت» و «کهول عند الموت» معنا کردند[84].

ارزیابی: در مورد این خبر سخن بسیار گفته شده[85] اما آنچه در این مجال و به اختصار می توان گفت این است که اولا این روایت از نظر سندی دچار اشکال است. هیثمی در مورد یکی از طرق خبر می‌گوید :در سلسله سند آن علی بن عابس قرار دارد و او ضعیف است.  در مورد سند دیگر آن هم می‌گوید: در سند آن عبد الرحمن بن ملک بن معول است و او متروک است [86]. بخاری و مسلم نیز از نقل خبر خوددرای کرده‌اند که خود از نشانه های ضعف آن است.

ثانیاً به لحاظ محتوا سید به معنی افضل است، و «سیدا کهول» یعنی افضل میان‌سال‌ها، و کسانی که بینشان تفاضل برقرار می‌شود بایستی کهول باشند تا بگوییم ابوبکر و عمر افضل کهول هستند در صورتی که ابوبکر و عمر از سن کهل عبور کرده نبودند و از زمره شیوخ محسوب می‌شوند[87]، زیرا کهل بر افراد از سن سی و سه سال تا چهل یا نهایت تا پنجاه اطلاق می‌شود[88] در صورتی که سن ابوبکر و عمر از پنجاه گذشته بود[89].

ثالثاً از روایت سیدا شباب، حضرت علی (ع) و حضرت عیسی و یحیی (علیهما السلام) استثناء شده است و این نشان می‌دهد که: مراد، سیدا شباب در بهشت است نه در دنیا چون در آنجاست که امام حسن و حسین و علی همه بهشتی و جوان هستند و امام حسن و حسین افضل از همه هستند جز حضرت علی که با «أبوهما خیر منهما»[90] و پیامبر با «أنا سید ولد آدم» خارج شده‌‌اند. والا اگر شباب در دنیا مورد نظر بود استثناء حضرت علی معنا ندارشت چون حضرت علی (ع) جوان نبود.

رابعا این خبر در تعارض با روایات پیش‌گفته است که همه اهل بهشت در هیبت جوان محشور می شوند و امام جواد علیه السلام نیز در مناظره‌ای که با یحیی بن اکثم داشتند ، از این روایت این گونه جواب داده‌اند: وَ هَذَا الْخَبَرُ مُحَالٌ أَیْضاً لِأَنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ کُلَّهُمْ یَکُونُونَ شُبَّاناً وَ لَا یَکُونُ فِیهِمْ کَهْلٌ وَ هَذَا الْخَبَرُ وَضَعَهُ بَنُو أُمَیَّةَ لِمُضَادَّةِ الْخَبَرِ الَّذِی قَالَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (علیهما السلام) بِأَنَّهُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة؛ محال است که پیامبر چنین سخنی فرموده باشد؛ زیرا که بهشتیان همگی جوان هستند و اصلاً در میان آن‌ها کسی که در سن پیری باشد، وجود ندارد. این روایت را بنو امیّه وضع کردند در مقابل روایتی که رسول خدا (ص) در حق امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرمود :امام حسن و امام حسین علیهما السلام ، دو آقای جوانان اهل بهشت هستند[91].

آثار و نتایج حدیث «سیدا شباب أهل الجنة»

آنچه می توان از این حدیث- با توجه به نقل های متعدد آن و استثناهایی که در ادامه بعضی از نقل ها آمده- استنتاج کرد این است که:

1. حضرت علی (ع) از امام حسن و امام حسین علیهما السلام برتر هستند.

2. در مورد حضرت عیسی و یحیی علیهما السلام دو احتمال می‌رود: ممکن است افضل از آن دو باشند و ممکن است مساوی باشند.

3. حضرت علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام معصوم هستند؛ چون به اتفاق شیعه و اهل سنت، پیامبران معصوم هستند و از سوی دیگر امام حسن و امام حسین علیهما السلام طبق این روایت از پیامبران برترند پس آنها هم باید معصوم باشند و چون حضرت علی (ع) برتر از امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند بنابراین ایشان هم باید معصوم باشند.

4. حضرت علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام از ابوبکر و عمر افضل هستند به دلیل اینکه آنها معصوم هستند، و شخص معصوم برتر از غیر معصوم است.

نتیجه گیری

از آنچه ذکر شد این نتیجه به دست می­آید که در سند حدیث «سیدا شباب» هیچ خدشه­ای نیست و متن آن هم دلالت می­کند که امام حسن و حسین علیهما السلام افضل اهل بهشت در جمیع خصلتها هستند پس معصوم و برتر از انبیاء و در نتیجه برتراز خلفاء هم خواهند بود از سویی دیگر حضرت علی افضل از امام حسن و امام حسین هستند بنابر این از خلفاء سه­گانه هم افضل خواهند بود.

کتابنامه:

قرآن

محمدبن عبدالله ابوعبدالله الحاکم النیسابوری؛ المستدرک علی الصحیحین، الناشر: دارالکتب العلمیه- بیروت، الطبعه الاولی- 1411ق، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، مع تعلیقات الذهبی فی التلخیص.

ابوبکر عبدالله بن‌محمد بن أبی شیبه العبسی الکوفی؛ مصنف ابن‌ أبی شیبه، تحقیق: محمدعوامة، الطبعه: الدار السلفیه الهندیه القدیمه.

احمدبن حنبل ابوعبدالله الشیبانی، فضائل الصحابه، الناشر: مؤسسة الرسالة- بیروت، الطبعة الاولی، 1403 ق، تحقیق: وصی‌الله محمدعباس.

احمدبن‌حنبل ابوعبدالله الشیبانی، مسند احمدبن‌حنبل، تحقیق: شعیب الارنؤوط وآخرون، الطبعة: الثانیه، 1420ق.

احمدبن‌حنبل ابوعبدالله الشیبانی، مسند احمدبن‌حنبل، الناشر: موسسة قرطبه- القاهره، الاحادیث مزیلة باحکام شعیب الارنؤوط علیها.

محمدبن‌یزید ابوعبدالله القزوینی، سنن ابن‌ماجه، دارالنشر: دارالفکر- بیروت، تحقیق: محمد فوائد عبدالباقی.

نورالدین علی‌ بن ابی‌بکر الهیثمی، مجمع الزوائد، الناشر: دارالفکر، بیروت، 1412ق.

احمدبن شعیب النسائی، خصائص امیرالمومنین علی‰، الناشر: مکتبة المعلا- الکویت، الطبعة الاولی، 1406، تحقیق: احمدمیرین البلوشی.

احمدبن شعیب النسائی، سنن النسائی الکبری، الناشر: دارالکتب العلمیه- بیروت، الطبعة الاولی، 1411ق، تحقیق: عبدالغفار سلیمان البغدادی، سیدکسروی حسن.

احمدبن علی‌بن المثنی ابویعلی الموصلی التمیمی، مسند أبی یعلی، الناشر: دارالمأمون للتراث، دمشق، الطبعة الولی، 1404، تحقیق: حسین سلیم اسد.

احمد بن شعیب النسائی، فضائل الصحابة، الناشر: دارالکتب العلمیه، سنة النشر: 1405، مکان النشر: بیروت.

ابوجعفر احمدبن محمدبن سلامة الطحاوی، شرح مشکل الآثار، تحقیق: شعیب الارنؤوط، الناشر: مؤسسة الرسالة، 1408ق، لبنان- بیروت.

ابوالعرب محمدبن احمدبن تمیم بن تمام التمیمی، المحن، تحقیق: عمرسلیمان العقیلی، الناشر: دارالعلوم، 1404 ق، الریاض- السعوریه.

مسند الصحابة فی الکتب التسعه، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

ابوسعید احمدبن محمدبن زیاد البصری الصوفی، معجم ابن‌الاعرابی، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

حمزة بن یوسف ابوالقاسم الجرجانی، تاریخ جرجان، الناشر: عالم الکتب- بیروت، الطبعة الثانیه، 1401ق، تحقیق: عبدالمعیدخان.

عبدالباقی بن قانع ابوالحسین، معجم‌الصحابه، تحقیق: صلاح‌بن سالم المصراتی، الناشر: مکتبة الغرباء الثریه، 1418 ق، المدینة المنوره.

محمدبن حبان، صحیح ابن حبان، بترتیب ابن بلبان، ترتیب: علی بن بلبان بن عبدالله، علاءالدین فارسی المنعوت بالامیر، الناشر: مؤسسة الرسالة.

محمدبن حبان، صحیح ابن حبان، الناشر: مؤسسة الرسالة- بیروت، الطبعة الثانیه، 1414 ق، تحقیق: شعیب الارنؤوط.

الآجری، الشریعه للآجری، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

ابوالقاسم سلیمان بن احمد الطبری، المعجم الاوسط، الناشر: دارالحرمین- القاهره، 1415ق، تحقیق: طارف بن عوض الله بن محمد، عبدالمحسن بن ابراهیم الحسینی.

ابوالقاسم سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الکبیر، الناشر: مکتبة العلوم والحکم- الموصل، الطبعة الثانیه، 1404، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی.

عبدالله الجرجانی، الکامل فی ضعفاء العقیلی، دارالنشر: دارالفکر- بیروت- 1409ق، الطبعة الثانیه، تحقیق: یحیی مختار غزادی.

ابوحفص عمربن احمدبن عثمان بن شاهین، شرح مذاهب اهل السنة، تحقیق: عادل بن محمد، الناشر: مؤسسة قرطبه للنشر والتوزیع، 1415ق.

ابونعیم الاصفهانی، فضائل الخلفاء الراشدین، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

ابونعیم الاصفهانی، حلیة الاولیاء، الناشر: دارالکتاب العربی- بیروت، الطبعة الرابعة، 1405.

احمدبن علی ابوبکر الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، الناشر: دارالکتب العلمیة- بیروت.

ابونعیم الاصفهانی، معرفة الصحابة، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

ابوعبدالله حسین بن علی الصمیری، اخبار أبی حنیفة واصحابه، الناشر: عالم الکتب، 1405 ق، بیروت.

ابوالفضل احمدبن محمد المیدای النیسابوری، مجمع الامثال، الناشر: دارالمعرفة- بیروت، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید.

ابن تیمیه، منهاج السنة النبویه، تحقیق: محمدرشاد سالم، الناشر: موسسة قرطبه، الطبعة الاولی.

خالدبن احمد الزهرای، محمدبن عبدالوهاب وائمة الدعوة النجدیة وموقفهم من آل البیت. راجعه وقدم له: علوی بن عبدالقادر السقاف.

محمدبن عبدالله الخطیب التبریزی، مشکاة المصابیح، الناشر: المکتب الاسلامی- بیروت، الطبعة الثالثه، 1405ق.

محمدناصرالدین البانی، السلسلة الصحیحة، الناشر: مکتبة المعارف- بیروت.

محمدعبدالرحمن بن عبدالرحیم المبار کفوری ابوالمعلا، تحفة الاحوذی بشرح جامع الترمذی، الناشر: دارالکتب العلمیة- بیروت.

زکریابن محمدبن زکریا الانصاری، اسنی المطالب فی شرح روض المطالب، دارالنشر: دارلکتب العلمیة- بیروت- 1422ق. الطبعة الاولی، تحقیق: محمد محمدتامر.

زین الدین عبدالرئوف المناوی، فیض القدیر، الناشر: دارالکتب العلمیة- بیروت- لبنان، الطبعة الاولی 1415ق.

زین الدین عبدالرئوف المناوی، التیسیر بشرح جامع الصغیر، دارالنشر: مکتبة الامام الشافعی- الریاض- 1408ق، الطبعه الثالثه.

شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، تاریخ الاسلام و ونیات المشاهیر والاعلام، دارالنشر: دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، لبنان- بیروت، 1407ق، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری.

عضدالدین عبدالرحمن بن احمد الایجی، کتاب المواقف، الناشر: دارالجیل- بیروت، الطبعة الاولی، 1997م، تحقیق: عبدالرحمن عمیرة.

جلال الدین السیوطی وآخرون، شرح سنن ابن‌ماجه، الناشر: قدیمی کتب خانه- کراتشی.

ابومحمد عبدالحق الأشبیلی، الاحکام الشرعیة الکبری، تحقیق: ابوعبدالله حسین عکاشه، الناشر: مکتبة الرشد، 1422ق، السعودیه- الریاض.

علی بن عمر ابوالحسن الدار قطنی، سوالات حمزة بن یوسف السهمی، الناشر: مکتبة المعارف- الریاض، الطبعة الاولی، 1404 ق، تحقیق: موفق بن عبدالله بن عبدالقادر.

ابن حجر العسقلانی، المطالب العالیه، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

ابن سعد، ترجمة امام حسین من طبقات ابن سعد، تحقیق: السید عبدالعزیز الطباطبائی، الطبعة الاولی، 1415ق. الناشر: موسسة آل البیت.

ابوجعفر الاسکافی، المعیار والموازنة، تحقیق: محمدباقر المحمودی.

محمدبن عبدالهادی السندی، حاشیة السندی علی سنن ابن‌ماجه، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

حسن بن علی السقاف، صحیح شرح العقیدة الطحاویة، الطبعة الاولی، 1416ق، الناشر: دار الامام النووی- الاردن.

ابوزکریا یحیی بن شرف النووی، شرح النووی علی صحیح مسلم، الناشر: داراحیاء التراث العربی- بیروت، الطبعة الثانیه، 1392ق.

محمدبن عبدالمنعم الحمیری، الروض المعطار فی خبر الاقطار، تحقیق: احسان عباس، الناشر: موسسة ناصر للثقافه- بیروت، الطبعة الثانیه، 1980م.

ابوزید عبدالرحمن بن محمدبن مخلوف الثعالبی، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

ابوالمظفر السمعانی، تفسیر القرآن، تحقیق: یاسربن ابراهیم وغنیم بن عباس، الناشر: دارالوطن- الریاض، 1418ق.

شمس‌الدین محمد الرملی، نهایة المحتاج إلی شرح المنهاج، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

الشاطبی، الموافقات، تحقیق: ابوعبیده مشهوربن حسن آل سلمان، الناشر: دارابن عفان، الطبعة الاولی، 1417ق.

ابوالفرج عبدالرحمن ابن الجوزی، کشف المشکل من حدیث الصحیحین، دارالنشر: دارالوطن، الریاض، 1418ق، تحقیق: علی حسین البواب.

ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، الناشر: داراحیاء الکتب العربیه.

ابن دحیة الکلبی، اداء ماوجب من بیان وضع الوضاعین فی رجب، الناشر: المکتب الاسلامی- بیروت، الطبعة الاولی، 1419ق، تحقیق: زهیرالشاویش، تخریج: محمدناصرالدین الالبانی.

ابوبکر احمدبن مروان الدینوری، المجالسة وجواهر العلم، دارانشر:دارابن حزم- بیروت، 1423ق، الطبعةالاولی.

شمس الدین قرطبی، الجامع لاحکام القرآن(تفسیر قرطبی)، تحقیق: هشام سمیرالبخاری، الناشر: دار عالم الکتب، الریاض، 1423ق.

جلال‌الدین السیوطی، اتمام الدرایة لقراء النقایة، تحقیق: ابراهیم العجوز، الناشر: دارالکتب العلمیة، 1405ق، بیروت.

علی بن احمدبن سعید بن حزم الظاهری، الفصل فی الملل والاهواء، الناشر: مکتبة الغاغی- القاهرة.

جمال‌الدین ابومحمد عبدالله بن یوسف بن محمد الزیعلی، نصل الرایة لاحادیث الهداة مع حاشیة بغیة الألمعی فی تخریج الزیعلی، تعلیقه: عبدالعزیز الدیو بندی الفنجانی، تحقیق: محمدعوامة، الناشر: دارالقبله- جده- السعودیه، الطبعة الاولی، 1418ق.

میلانی، سیدعلی، سلسله پژوهش‌های اعتقادی، احادیث واژگونه.

ابوالسعادات المبارک بن محمد الجزری، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، الناشر: المکتبة العلمیه- بیروت، 1399ق، تحقیق: طاهر احمد الزاوی- محمود محمد الطناحی.

محمد الکلا باذی ابوبکر، التعرف لمذهب التصوف، الناشر: دارالکتب العلمیة- بیروت، 1400ق.

علی بن نایف الشحود، موسسة الخطب والدروس، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

عبدالله بن سلیمان الأشعث ابوبکر، قصیدة عبدالله بن سلیمان الاشعث، الناشر: دار طیبه- الریاض، الطبعة الاولی، 1408ق، تحقیق: محمود محمدالحداد.

عبدالله بن سلیمان الاشعث ابوبکر، قصیدة ابن أبی داود، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

موسوعة الرد علی الصوفیه، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

مجموع مولفات فضائل آل البیت واصحابه، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

الفوائد البدیعة فی فضائل الصحابه وذم الشیعه، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

ابومحمد الحسین بن مسعود البغوی، معالم التنزیل، تحقیق: محمد عبدالله النمر وآخرون، الناشر:دار طیبه، الطبعة الرابعة، 1417ق.

عبدالرحمن بن ناصر بن عبدالله السعدی، تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنان، تحقیق: عبدالرحمن بن معلا اللویحق، الناشر: موسسة الرسالة الطبعة الاولی، 1420ق.

ناصرالدین علی عائض حسن الشیخ، عقیدة اهل السنة والجماعة فی الصحابة، الناشر: مکتبة الرشد- الریاض، الطبعة الثالثه، 1421ق.

الشریف المرتضی، الشافی فی الامامة، الناشر: موسسة الصادق- تهران، الطبعة الثانیه، 1410ق، تحقیق: سیدعبدالزهراء الحسینی.

ابوالفتح محمدبن علی الکراجکی، التعجب من اغلاط العامة، تصحیح: فارس حسون.

محمدبن محمد المصطفی الخادمی الحنفی، بریقة محمودیة فی شرح طریقة محمدیه وشریعة نبویه، داراحیاء الکتب العربیه- بیروت.

موسوعة اطراف الحدیث، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

ازشیف ملتقی اهل الحدیث، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

السمهودی، خلاصة الوفاء باخبار دارالمصطفی، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

جلال الدین السیوطی، الشمائل الشریفة، دارالنشر: دار طائر العلم، تحقیق: حسن بن عبید باحییشی.

شمس الدین محمد بن احمدبن عثمان الذهبی، المعین فی طبقات المحدثین، دارالنشر: دارالفرقان- عمان- 1404ق، تحقیق: همام عبدالرحیم سعید.

صفی الدین احمدبن عبدالله، خلاصة تذهیب تهذیب، تحقیق: عبدالفتاح ابوغدة، الناشر: مکتب المطبوعات الاسلامیه- دارالبشائر، 1416ق، حلب- بیروت.

شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، تذکرة الحفاظ، تحقیق: زکریا عمیرات، الناشر: دارالکتب العلمیه، بیروت- لبنان، الطبعة الاولی، 1419ق.

ابوالحسن العجلی، معرفة الثقات، الناشر: مکتبة الدار- المدینة المنورة الطبعة الاولی، 1405ق، تحقیق: عبدالعلیم عبدالعظیم البستوی.

عبدالله بن محمدالغنیمان، شرح کتاب التوحید من صحیح البخاری، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

تقی الدین بن داود الحلی، رجال ابن داود، الطبعة، 1392ق، الناشر: المطبعة الحیدریه- النجف.

محمدبن عبدالغنی البغدادی ابوبکر، تکملة الاکمال، دارالنشر: جامعة ام القری- مکة المکرمة، 1410ق، تحقیق: عبدالقیوم عبد رب النبی.

ابن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض، الناشر: موسسة الرسالة- بیروت، الطبعة الاولی، 1997، تحقیق: عبدالرحمن بن عبدالله الترکی وآخرون.

جمال الدین احمد بن محمدبن عبدالله الظاهری الحنفی، مشیخة ابن البخاری، تحقیق: عوض عتقی سعد الحازی، الناشر: دار عالم الفؤاد، 1419ق، مکة.

ابن‌حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، دارالنشر: دارالفکر- بیروت، 1404ق، الطبعة الاولی.

خالدکبیر علال، رؤوس الفتنة فی الثورة علی الخلیفة عثمان.

ابوسعد منصور بن الحسین الآبی، نثرالدرر، دارالنشر: دارالکتب العلمیة، بیروت، 1424ق، الطبعة الاولی، تحقیق: خالد عبدالغنی محفوظ.

ابن الاثیر، اسدالغایة، دارالنشر: داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1417ق، الطبعة الاولی، تحیقق: عادل احمد الرفاعی.

ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

ابن عبدالبر، الاستعیاب، دارالنشر: دارالجیل- بیروت، 1412ق، الطبعة الاولی، تحقیق: علی محمد البجاوی.

جلال‌الدین السیوطی، جامع الاحادیث، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

حافظ ابن احمد الحکیمی، اعلام السنة المنشورة، تحقیق: حازم القاضی، الطبعة الثانیه، الناشر:وزارة الشئون الاسلامیة والاوقاف، السعودیه، 1422ق.

اسماعیل بن عمربن کثیر القرشی ابوالفداء، البدایة والنهایة، دارالنشر: مکتبة المعارف- بیروت.

صحیح ابن‌ماجه، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

محمدبن جعفر الکتانی، نظم المتناثر من حدیث المتواتر، دارالنشر: دارالکتب السلفیه- مصر، تحقیق: شرف حجازی.

محمدبن عسی الترمذی، سنن الترمذی، دارالنشر: داراحیاء التراث العربی، بیروت، تحقیق: احمد محمد شاکر وآخرون.

ابوالقاسم علی بن الحسن الشافعی، تاریخ دمشق، دارالنشر: دارالفکر- بیروت، 1995م، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر.

ابن الآبار، درر السمط فی خبرالسبط، تحقیق: عزالدین عمر موسی، الطبعة الاولی، 1407ق، الناشر: دارالغرب الاسلامی.

ابوالحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی، مروج الذهب، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

الجنة والنار، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

علی محمد محمدالصلابی، الحسن بن علی بن أبی لهالب، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

شمس الدین محمدبن احمدبن عثمان الذهبی، سیر اعلام النبلاء، دارالنشر: موسسة الرسالة- بیروت، 1413ق، الطبعة التاسعة، تحقیق: شعیب الارنؤوط و محمد نعنیم العرقسوسی.

الخازن، لباب التاویل فی معانی التنزیل، دارالنشر: دارالفکر- بیروت، 1339ق.

ابن‌حجر العسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، دارالنشر: دارالمعرفة- بیروت، تحقیق: محب الدین الخطیب.

محمدبن احمدبن محمدالغرناطی الکلبی، التسهیل لعلوم التنزیل، دارالنشر: دارالکتب العربی- لبنان، 1402ق، الطبعة الرابعة.

بدرالدین محمودبن احمدالعینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، دارالنشر: داراحیاء التراث العربی- بیروت.

علی بن سلطان محمدالقاری، مرقاة المفاتیح، دارالنشر: دارالکتب العلمیه- بیروت، 1422ق، الطبعة الاولی، تحقیق: جمال عیتانی.

محمدبن یوسف الصالحی الشامی، بسل الهدی والرشاد، دارالنشر: دارالکتب العلمیه- بیروت، 1414ق، الطبعة الاولی، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود وعلی محمد معوض.

ابومنصور موهوب بن احمد الجوالیقی، شرح ادب الکاتب، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

ابونعیم الاصفهانی، اخبار اصفهان، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

ابونعیم الاصفهانی، تاریخ اصفهان، دارالنشر: دارلکتب العلمیه- بیروت- 1410ق، الطبعة الاولی، تحقیق: سید کسروی حسن.

علی بن برهان الدین الحلبیة سیره حلبی، دارالنشر: دارالمعرفة- بیروت، 1400ق.

علی بن محمد الکنانی ابوالحسن، تنزیه الشریعة، دارالنشر: دارالکتب العلمیه- بیروت، 1399ق، الطبعة الاولی، تحقیق: عبدالوهاب عبداللطیف وعبدالله محمد الصدیق الغماری.

ابن الجوزی، الموضوعات، تحقیق: عبدالرحمن محمدعثمان، الطبعة الاولی، 1386ق، الناشر: محمد عبدالمحسن صاحب المکتبة السلفیه بالمدینة المنورة.

محمدناصرالدین الالبانی، فضائل الشام ودمشق للعربی، الطبعة الرابعة، 1405ق.

الحسین بن مسعود البغوی، شرح السنة، دارالنشر: المکتب الاسلامی- بیروت، 1403ق، الطبعة الثانیه، تحقیق: شعیب الارنؤوط ومحمدزهیر الشاویش.

مسند الصحابه فی الکتب التسعه، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

محمد بن حبان، الثقات، دارالنشر: دارالفکر، 1395ق، الطبعة الاولی، تحقیق: السید شرف الدین احمد.

محمدنورشاه الکشمیری الهندی، التصریح بما تواتر فی نزول المسیح، دارالنشر: مکتب المطبوعات الاسلامیه- حلب، 1403ق، الطبعة الرابعة، تحقیق: عبدالفتاح ابوغده.

الفخرالرازی، تفسیرالرازی، از نرم افزار مکتبة الشاملة.

التفتازانی، سعدالدین، شرح عقائد النسفیه، مطبعه مولوی محمدعارف، 1346.

الشیخ فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، تحقیق: السید احمدالحسینی، الناشر: مکتب نشر الثقافة الاسلامیه.

ابوعبدالله محمدبن الواحدبن احمدالحنبلی، الاحادیث المختاره؛ دارالنشر: مکتبة النهضة الحدیثه، مکة المکرمة، الطبعه الاولی، 1410ق، تحقیق: عبدالملک بن عبدالله بن دهیش.

ابن‌منظور، لسان العرب، الطبعة الاولی، 1405ق، المطبعة داراحیاء التراث العربی، الناشر: نشر ادب الحوزه.

محمد مرتضی الزبیدی، تاج العروس، الناشر: المکتبة الحیاة- بیروت.

احمدبن محمدبن علی المقری الفیومی، المصباح المنیر، الناشر: المکتبة العلمیة- بیروت.

سعید الشرتونی، اقرب الموارد، منشورات مکتبة آیة الله المرعشی، 1403ق، قم.

میلانى، سید على، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة و عقیدة الشیعة الإمامیة، الشریف الرضی ، قم، اول، 1413ق.

میر سید شریف، شرح المواقف، الشریف الرضی – افست، قم، اول، 1325ق.

ترتیب احادیث جامع الصغیر، نرم افزار مکتبة الشامله.



[1]. رک: مستدرک حاکم؛ ج3، ص 182، 183و 429؛ مصنف ابن‌ابی شعبه، ج6، ص 378؛ فضائل الصحابه، ابن‌حنبل، ج2، ص 771، 774و 779؛ مسند احمد حنبل، ج3، ص3، 62، 64، 391و 392؛ سنن ابن‌ماجه، ج1، ص44؛ ج5، ص 656و 660؛ مجمع الزوائد، ج2، ص 908؛ ج9، ص165-202؛ خصائص علی؛ ج1، ص 142؛ سنن النسائی، ج5، ص 145-151؛ مسند ابی‌یعلی، ج2، ص395؛ فضائل الصحابه للنسائی ج1، ص 20، 58و 80؛ شرح مشکل الآثار، ج5، ص 1221؛ المحن، ج1، ص 159؛ مسند الصحابه، ج21، ص 492؛ معجم ابن‌الاعرابی، ج5، ص 274؛ تاریخ جرجان، ج1، ص 394؛ معجم الصحابه، ج1، ص 143؛ صحیح ابن‌حبان، ج1، ص 411؛ ج15، ص 413؛ الشریعة للآجری، ج5، ص 2139- 2143؛ المعجم الاوسط، ج2، ص 347؛ ج4، ص 291، 325؛ ج5، ص 243، ج6، ص 10، 227و 228؛ المعجم الکبیر؛ ج3، ص 36- 39؛ ج 19، ص 292؛ الکامل فی ضعفاء العقیلی؛ ج5، ص 323؛ شرح مذاهب اهل السنة، ،ص 276، 137؛ نثرالدرر، ج1، ص 251؛ فضائل الخلقاء الراشدین، ص 58؛ حلیة الاولیاء، ج4، ص 139؛ تاریخ بغداد، ج1، ص 138و 140؛ ج2، ص 185؛ ج12، ص 3؛ معرفة الصحابة ج2، ص 654و 664؛ اسدالغابة، ج2، ص 15؛ اخبار ابی‌حنیفة، ص88؛ الاستیعاب، ص 391، مجمع‌الامثال، ج1، ص 301؛ الکامل فی‌التاریخ، ج4، ص 64؛ منهاج السنة ، ج4، ص 169؛ جامع‌الاحادیث، ج12، ص 195؛ محمد بن‌الوهاب ص 23؛ نظم المتناثر، ص 196، مشکاة المصابیح، ج 3، ص 223؛ 341و 343؛ صحیح ابن‌ماجه، ج1، ص 26؛ السلسلة الصحیحة، ج2، ص 295؛ تحفة الاحوذی، ج1، ص 178- 186؛ اسنی‌المطالب، ج1، ص 129؛ فیض‌‌القدیر، ج6، ص 151؛ ج3، ص 414؛ التیسیر بشرح الجامع، ج8، ص 506؛ تاریخ الاسلام، ج4، ص 35؛ ج 5، ص 96؛ البدایة والنهایة، ج8، ص 35؛ المواقف للایجی، ج3، ص 638؛ شرح سنن ابن‌ماجه، ص 12، الاحکام الشرعیة الکبری، ج4، ص 396؛ سنن ترمذی، ج5، ص 656و 660؛ المطالب العالیه ابن‌حجر؛ ج11، ص 253؛ ترجمة امام حسین من طبقات ابن‌سعد، ص 72؛ المعیار والموازنة، ص 207؛ دررالسمط فی خبرالسبط، ص 78؛ تاریخ دمشق، ج7، ص 113؛ ج 14، ص 131و 137؛ حاشیة السندی علی سنن ابن‌ماجه، ج1، ص 105؛ مروج الذهب، ج1، ص 348.

[2]. السلسلة الصحیحة، الالبانی، ج2، ص 295.

[3]. الجنة والنار، ص 71.

[4]. نظم المتناثر، ص5.

[5]. همان، ص 196.

[6] همان.

[7]. تعلیقه اعلام السنة المنشورة، ص 288.

[8]. تحفة الاحوذی، ج1، ص 187.

[9]. الحسن بن‌علی، ص 87.

[10] فیض‌القدیر، ج3، ص 413و 550؛ الیتسیر بشرح الجامع، ج1، ص 506.

[11]. صحیح شرح العقیدة الطحاویة، ص 656.

[12]. المستدرک، ج3، ص 182.

[13] الاستیعاب ص 39.

[14] درر السمط فی خبر السبط، ص 78.

[15] سوالات حمزه، دار قطنی، ص 216.

[16] شرح مسلم، ج16، ص41.

[17] محمد بن عبدالوهاب، ص 23.

[18] المواقف، ج3، ص 638.

[19] مشکاة المصابیح، ج3، ص 343؛ السلسلة الصحیحة، ج3، ص 423؛ ج2، ص 295.

[20] مستدرک، ج3، ص 429(ذهبی از خدیفه)؛ تعلیقه سنن ترمذی؛ ج5، ص 656(ابوسعید خدری)؛ ص66(از خدیفه)؛ تعلیقه مسند احمد، ج5، ص 392(از خدیفه)؛ تعلیقه صحیح ابن حبان، ج5، ص 411.

[21] المطالب العالیه، ج16، ص 196، ج11، ص 253؛ مجمع الزوائد ج9، ص 1782.

[22] تاریخ الاسلام، ج5، ص 96؛(از ابن عمر، حضرت علی و غیر).

[23] مشکاة المصابیح، ج3، ص 341؛ تاریخ الاسلام، ج5، ص 96.

[24] السلسلة الصحیحه، ج2، ص 295.

[25] همان؛ مسند احمد، ج3، ص3.( ص 7 )

[26] البدایة والنهایه، ج8، ص 35؛ السلسلة الصحیحة، ج2، ص 295.

[27] اسنی المطالب، ج1، ص129؛ مجمع الزوائد؛ ج9، ص 201.

[28] منهاج السنه، ج4، ص 169.

[29] مجمع الامثال، ج1، ص301.

[30] الکامل فی التاریخ، ج4، ص 146.

[31] تاریخ بغداد، ج1، ص 138.

[32] معرفة الصحابه، ج2، ص 654، رک: اسدالغابه، ج3، ص 25.

[33] سیر اعلام النبلاء ج13، ص 120.

[34] الروض المعطار فی خبر الاقطار، محمد بن عبد المنعم الحمیری، ج1، ص 365.

[35] نثرالدرر، ج1، ص 257.

[36] المواقف، مقصد 4، ج3، ص 625.

[37] مجمع الزوائد، ج9، ص 178.

[38] تفسیر الثعالبی، ج1، ص 147؛ نثرالدرر، ج1، ص 251.

[39] اقرب الموارد، ج2، ص 742و 743؛ رک: المصباح المنیر، ص 294؛ تاج العروس، ج8، ص 225؛ لسان العرب، ج7، ص 297.

[40] لسان العرب، ج7، ص 297؛ تاج العروس، ج8، ص 225.

[41] لسان العرب، ج7، ص 297.

[42] لباب التاویل فی معانی التنزیل، ج8، ص 344؛ تفسیر السمعانی، ج1، ص 316؛ رک: مجمع البحرین، ج9، ص 448.

[43] نهایة المحتاج، ج1، ص 35.

[44]. «یوخذ منه تفضیله علی آدم ایضاً بطریق أولی» نهایة المحتاج، ج1، ص 35.

[45]. «قال النبیŒ: هذا[علی] سید العرب فقالت العائشة: ألست أنت سید العرب  فقال أنا سید العالمین وهو سید العرب، وهذا یدل علی أنّه أفضل الأنبیاء» تفسیر کبیر، ج6، ص 168.

[46]. «أنا سید ولد آدم و أشباهه مما یدل علی تفضیله علی سائر الخلق» الموافقات، ج4، ص 268؛ رک: شرح النوی علی الصحیح مسلم، ج15، ص 37.

[47]. «قد صرح بفضله علی جمیع الأنبیاء بقوله: أنا سید...» التسهیل لعلوم التنزیل، ج1، ص 89، رک: عمدة القاری، ج24، ص 74.

[48] کشف المشکل: ج3، ص 466.

[49] شرح نهج البلاغه، ج1، ص 156؛ شرح السنة، ج1، ص 964؛ کتاب اداء ما وجب من بیان الرضا عین، ص 154.

[50]. فتح الباری، ج6، ص 446؛ ج7، ص 107؛ مجمع الزوائد، ج9، ص 201؛ المجالسة وجواهر العلم، ج1، ص 236؛ المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 163(از خدیفه)؛ ص 168(از ابوسعید خدری)؛ ص 170(از عائشه)؛ تفسیر قرطبی، ج4، ص 183؛ سنن ترمذی، شرح البانی، ج5، ص 660؛ المستدرک، ج4، ص 47.

[51]. «افضل نساء أهل الجنة خدیجة، فاطمة، مریم و آسیة وهذا یدل علی أنّ فاطمة و مریم أفضل هذه الأربعة» عمدة القاری، ج15، ص 309.

[52] همان، ج16، ص 154.

[53]. «والحدیث بظاهره یدل علی انها افضل النساء مطلقا حتی من خدیجه وعائشه ومریم» مرقاة المفاتیح، ج11، ص 291.

[54]. «فیه دلالة علی فضلها علی مریم» فیض القدیر، ج1، ص 105.

[55] . «وفی هذه الأحادیث دلالة علی تفضیلها علی مریم خصوصاً إذا قلنا بالأصح أنّها لیست بنبیّة» اتمام الدرایه لقراء النقایه ص 19.

[56]. «فأین مریم بنت عمران؟!» الشریعة للآجری، ج5، ص 2118.

[57] .  ما در اینجا در صدد این نیستیم که بحث کنیم آیا فاطمه افضل است یا مریم یا مساوی هستند اگر چه هر سه، قائل دارد. قرطبی مریم را افضل می‌داند (تفسیر قرطبی، ج4، ص83)؛ صاحب کتاب البدایه والنهایه می‌گوید: ممکن است مریم افضل باشد به خاطر استثناء و ممکن است مساوی باشند (البدایة والنهایه، ج2، ص 60)؛ برخی هم فاطمه را برتر می‌دانند (فیض القدیر، ج1، ص 105؛ مرقاة المفاتیح، ج11، ص 291؛ اتمام الدرایه لقراء النقایه، ص19؛ سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج11، ص 162).

[58] الفضل فی الملل، ج4، ص 103.

[59] همان.

[60] نصب الرایه، ج4، ص 161.

[61] . «فأخبرŒ أنّهما خیر الناس بعد النبیین» التعرف لمذهب التصوف، ص 69.

[62] . «فیؤخذ من الحدیث أنّ الأنبیاء والمرسلین أفضل الخلق وأنّ أفضل الناس بعدهم أبوبکر وعمر» موسوعة الخطب والدروس، ص 18؛ نیز ر.ک: قصیدة ابن ابی داود، ص 43؛ قصیدة ابن الأشعث، ص 43؛ موسوعة الرد علی الصوفیه، جزء 186، ص 308.

[63] . « إنّ الشیخین أبابکر و عمر أفضل من الحسن والحسین بل من أبیهما وقد صح عن النبیŒ قال: أبوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنة» مجموع مولفات فضائل آل البیت، ج33، ص 45.

[64] . «فیکونان أفضل من أصحاب الکهف ومومن آل فرعون ومن الخضر أیضاً- علی القول بأنّه ولیّ- و الآخرین من أولیاء هذه الأمّة وعلمائهم وشهدائهم إلّا النبیین والمرسلین» مرقاة المفاتیح، شرح مشکاة، ج17، ص 382.

[65] . «إنّ أبابکر وعمر أفضل الأولین والآخرین بعد الأنبیاء والمرسلین وهو ما رواه جمع من الصحابة» الفوائد البدیعة، ص 55.

[66] فیض القدیر، ج6، ص 151؛ تفسیر البغوی، ج1، ص 58؛ سنن ترمذی، ج4، ص 679؛ تفسیر کبیر، ج1، ص 223؛ الدر المنثور، ج1، ص 150؛ تفسیر السعدی ص 386.

[67] الدر المنثور ، جلال الدین السیوطی ، ج 1 ، ص 48.

[68] نیز ر.ک: سنن الترمذی ، ج4 ، ص88.

[69] شرح ادب الکاتب، ص 38.

[70] تحفة الاحوزی، ج1 ، ص 178؛ حاشیة السندی علی سنن ابن‌ماجه، ص 105؛ شرح سنن ابن‌ماجه،  ص 12. 

[71] . «قال ابن‌الحاجب الإضافة للتوضیح باعتبار بیان العام بالخاص فلیس ذکرالشباب وقع ضائعاً» فیض القدیر، ج3، ص 550.

[72] . حج، آیه 34.

[73]. «فإنّه سیدهم وأهل الجنة کلهم شباب کما دل علیه خبر: أهل الجنة جرد مرد لایفنی شبابهم، ولا یصح إضافة الشباب الیهم إلّا بجعل الإضافة للبیان کقوله تعالی: من بهیمة الأنعام» فیض القدیر، ج6، ص 196.

[74] . «إضافة الشباب إلی أهل الجنة بیانیة فإنّ أهل الجنة کلهم شباب فکأنّه قیل سید أهل الجنة» حاشیة السندی علی سنن ابن‌ماجه، ج1، ص 105.

[75] سوالات حمزه، دارقطنی، ص 216.

[76] مروج الذهب، ج1، ص 340.

[77] جامع الاحادیث، ج7، ص 22.

[78] اخبار اصبهان، ج2، ص 147؛ تاریخ اصبهان، ص 73.

[79] همان.

[80] تحفة الاحوذی، ج10، ص 186؛ فیض القدیر، ج1، ص 1038؛ مجمع البحرین، ج2، ص 448؛ عقیدة اهل السنة والجماعة، ج1، ص 364؛ التیسیر بشرح الجامع، ج1، ص 42.

[81] المعیار والموازنة، اسکافی، ص 207و 208.

[82]. این روایت هم از طرق مختلف نقل شده است وبسیاری از علمای اهل سنت آن را پذیرفته اند و سند آن را صحیح دانسته­اند (ر.ک. مستدرک حاکم، ج3، ص183؛ صحیح ابن حبان، ج15، ص412 و نیز تعلیقه آن از شعیب الارنووط؛ صحیح جامع الصغیر، ج1، ص156؛ التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج1، ص1028؛ ترتیب احادیث جامع الصغیر، ج2، ص16؛ السلسلة الصحیحة، ج2، ص296). همچنین صاحب شرح مشکل الاثار بعد از نقل روایت، اشکالی را از ابوجعفر نقل می­کند: چگونه از پیامبر این روایت را می­پذیرید در حالیکه آن دو (امام حسن و امام حسین علیهما السلام) طفل بودند، و در نقد آن می­نویسد: پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داده است که این دو اهل بهشت هستند و این از علائم نبوت است. (ج5، ص221).

[83] المعیار والموازنة، ابوجعفر اسکافی، ص 207 و 208.

[84] التیسیر بشرح الجامع، ج8، ص 34؛ تحفة الاحوذی، ج7، ص 103؛ شرح سنن ابن‌ماجه، ص 11؛ فیض القدیر، ج8، ص 117.

[85]. برای توضیح بیشتر در باره اشکالات سندی و محتوایی این خبر رک: سلسله پژوهش‌های اعتقادی؛ میلانی، سیدعلی، ج15، احادیث واژگونه.

[86] مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج9 ، ص53

[87] فیض القدیر، ج1، ص 117.

[88] فیض القدیر، ج1، ص 117.

[89] جامع الاحادیث، ج1، ص 149؛ النهایه فی غریب الاثر، ج4، ص 397؛ تحفة الاحوذی، ج10، ص 103؛ شرح سنن ابن ماجه، ج1، ص11.

[90] . این روایت از طرق مختلف نقل شده است و بسیاری از علمای اهل سنت روایت و طروق آن را پذیرفته اند و تعبیراتی مانند «هذا حدیث قد صحّ من اوجه» (مستدرک، ج3، ص183)، «صحیح» (همان – تعلیقه ذهبی؛ السلسلة الصحیحه، ج2، ص295؛ الجامع الصغیر و زیادته، ج1، ص5 به نقل از شیخ البانی؛ ترتیب احادیث الجامع الصغیر، ج2، 16؛ صحیح ابن ماجه، ج1، ص26؛ التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج1، ص1028)، «هذه الزیاده طریقها حسن» (أسنی المطالب، ج1، ص129؛ السلسلة الصحیحه، ج2، ص295) را به کار برده­اند. برخی طرق هم اختلافی است: 1. صاحب کتاب مجمع الزواید بعد از ذکر روایت می­گوید: «رواه الطبرانی فی الکبیر و الاوسط و فیه الهیثم بن حبیب، قال ابو حاتم: منکر الحدیث و هو متهم بهذا الحدیث» (ج9، ص260). اما خود ایشان می­گوید: من کسی را ندیدم که در مورد هیثم جرحی وارد کنند مگر ذهبی که او را متهم کرده به خاطر خبری که نقل کرده است، در حالیکه ابن حبان او را توثیق کرده است.( همان، ج3، ص190)، و روشن است که صرف نقل این حدیث چون به مذاق جناب ذهبی خوش نیاید دلیل بر عدم توثیق ناقل نیست، در حالیکه دیگر بزرگان عالمان حدیث او را توثیق کرده­اند، و تعبیراتی مانند «الهیثم بن حبیب ثقة» (الجرح و التعدیل، ج9، ص181 به نقل از یحیی بن معین) «ثقة، صدوق» (تهذیب الکمال، ج30، ص270؛ تهذیب التهذیب، ج11، ص81، به نقل از ابن حبان در کتاب الثقات و ابو حاتم) را به کار برده­اند. 2. هیثمی در مجمع الزواید روایتی از قرة نقل کرده و می­گوید: «فیه عبد الرحمن بن زیاد بن ابی أنعم و فیه خلاف و بقیة رجاله رجال الصحیح» (ج9، ص293). ولی از طرف دیگر ادعای اتفاق شده است که از اولیای ثقات است و عباراتی مانند «تابعی، ثقة، متفق علیه» (المجموع، ج10، ص36)، «کان من اولیاء الثقات» (میزان الاعتدال، ج2، ص595)، «ثقة» (الطبقات الکبری، ج6، ص298؛ تهذیب التهذیب، ج6، ص257 و مقدمه فتح الباری، ص317 به نقل از ابن سعد و نسائی) به کار برده­اند و نیز روایتی که ایشان در سند آن قرار دارد، را ترمذی، حاکم، ذهبی، ابو عیسی و شیخ البانی صحیح دانسته­اند (البدایة و النهایة، ج2، ص72؛ مستدرک، ج3، ص153، سنن الترمذی، ج12، ص238، ج5، ص656؛ ).

[91] الاحتجاج ، الشیخ الطبرسی ، ج 2 ، ص 246 – 247 .